پارت بیست و سوم رمان تب داغ هوس:

23


اومد نزديک انقدر نزديک که فقط 2-3 سانتي با صورتم فاصله داشت نفساش به صورتم ميخوردبوي ادکلنش تا توي مغزم فرو رفت قلبم به تپش افتاده بود تو چشمام نگاه کرد برق شيطنت گذر کردو لبامو حريصانه نگاه کرد هر آن ممکن بود ببوستم!! اونم آرمين تو مخيله کي ميگنجيد که تو مغز من بگنجه؟ از ترس داشتم قالب تهي ميکردم ... لبخندي از اون ذات خرابش روي لبش نشست ... خوب که ترسودتم سرشو کنار گوشم اورد و گفت : چون ازت خوشم اومده به عقب رفتم و با تعجب گفتم : بعد سه سال يهويي خوشت اومده؟!!! سرمو به زير انداختم آهسته گفتم : _با من نميتونيد به اهدافي که در سر داريد برسيد فاصله رو پر کرد و اومد جلو با لبخندي از شيطنت گفت: _چه اهدافي «تو قرنيه چشمام از چپ به راست و از راست به چپ مانور تند رو ميرفت»هوووم؟ _همون هدفي که پشت اين قيافه غايم کرديد با هيجان بيشتر و شيطنت پررنگ تر آروم تر گفت:متوجه نشدم ،چه هدفي عزيزم؟«قلبم فرو ريخت لعنتي چرا لحنت اينطوريه ؟ اه خاک بر سرم کنن چرا بلد نيستم من از پا بندازمش... تلخي ادکلنشو ته گلوم حس ميکردم نگاهش با گناه داشتم حس ميکردم ،عذابم ميداد به عقب رفتم و گفتم :من  بايد برگردم عادي نگام کردو گفت":ميرسونمت
دیدگاه ها (۰)

پارت بیست و چهارم رمان تب داغ هوس:

پارت بیست و پنجم رمان تب داغ هوس:

پارت بیست و دوم رمان تب داغ هوس«

پارت بیست و یکم رمان تب داغ هوس:

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط